- منتشر شده در
بعد از چند روز موندن خونه تونی ایتالیایی در کشور لوکزامبورگ تصمیم گرفتن که به کلن برم و تونی گفت که میتونه من رو با ماشینش ببره، مسیری که حدودا 2 ساعت و نیم طول کشید. در طول مسیر هم تونی حداقل دوبار با دوربین کنترل سرعت جریمه شد و هربار میگفت که اشکالی نداره من پولدارم😅
میزبان من در کلن
آقای کاراندیپ که هندی هم بود من رو دعوت کرد به خوش، اول اینکه یکساعت پشت در خونش موندم چون خونه اش رو پیدا نمیکردم و تلفنش هم جواب نمیداد، البته که ازم عذرخواهی کرد، وقتی رسیدم خونش دیدم نشسته روی مبل و داره هنگ درام میزنه، مهمونایی که خونه اش بودن در رو برام باز و اون حتی از اومدن من مطلع نشد ، بعد که نشستم باهاش چاق سلامتی کردم دیدم که اصلا تو حال خودشه و مزاحمش نشدم 😅
عاشق موسیقی و نواختن بود همینطور چندتا ساز مختلف رو میتونستی اطراف اتاق ببینی، بعد اینکه متوجه شد من رسیدم خونش پا شد و برام چندتا غذا رو باهم میکس کردم ، یه مقدار برنج و چیزای دیگه که معلوم نبود از ظرف چندنفر دیگه برداشته توی یه بشقاب ریخت و گذاشت گرم بشه، میخوام اینو بگم که شاید اون لحظه واقعا چندشم شد از خوردن این غذا ولی مجبور بودم . اگه دارم اینارو اینجا میگم نه اینکه قدردان نباشم یا بخوام پشت سرش حرف بزنم، اصلا وقتی از طریق کوچ سرفینگ خونه یکی میری تو باید فقط ازش درخواست یه محل 2 در 1 متری داشته باشی که فقط بتونی با وسایل خودت بخوابی و بقیه چیزا از قبیل غذا و امکانات دیگه فقط لطف میزبان رو نشون میده.
وقتی صبح شد و به دیوار اتاقش نگاه کردم چیزایی رو دیدم که شب ندیده بودم، جالبه بدونید کاراندیپ یکی از پروفایل هایی رو تو کوچ سرفینگ داشت که بیشترین رفرنس رو از طرف مهمون هاش دریافت کرده بود و همه نظر مثبت داده بودن و بخاطر همین هم من تصمیم گرفتم به خونه اش برم.
داستان گم شدن هلی شات
بدترین خاطره من در کل سفرهام داستان گم شدن هلی شات میتونه باشه، خب من هلی شات رو کلا برده بودم اروپا و در طول سفر خیلی فیلمبرداری کردم، شاید ساعت ها داخل شهر و معابر حتی یکبار هم نزدیک فرودگاه آمستردام (Schiphol) که فقط چند متر با هواپیما هایی که میخواستن فرود بیان فاصله داشتم.😅
وقتی تو شهر کلن بودم به اتفاق الکساندر راهی بیرون شهر شدیم تا از یک قلعه تاریخی به اسم Schloss Augustusburg در Brühl بازدید کنیم، یعنی اینجا
در طول مسیر هوا داشت بارونی میشد و من همش امیدوار بودم که وقتی میرسیم بارون قطع بشه، دقیقا وقتی رسیدیم به محل نه خبری از بارون بود و نه باد، سریع هلی شات رو روشن کردم و فرستادم بالای قلعه که فیلمبرداری کنه که به محض اینکه رفت پشت برج و من دیگه هیچ دیدی بهش نداشتم دیدم که طوفان شد، جوری که چتر توریست های اونجا رو خم میکرد، همون موقع بود که دیدم چراغ سبز روی کنترل هلی شات قرمز شد و این چراغ قرمز که هیچوقت تاحالا شاهدش نبودم به منزله این بود که ارتباط پرنده با کنترلش کاملا از دست رفته. خب جالبه بدونید در حالت پیشفرض وقتی همچین اتفاقی میافته هلی شات اتوماتیک یک جای امن فرود میاد و این شعار خود شرکت دی جی آی هست، حدود چندساعت وجب به وجب اون منطقه رو گشتم ولی رفت که رفت ، حتی فردای اون روز هم وقتی که هوا بهتر شد برگشتم و چندساعت دنبالش گشتم ولی پیدا نشد، شاید باد برده بودش یجای خیلی دور، شایدم کسی پیداش کرده بود و برای خودش برش داشته بود، برای من مهم ویدیوهای توش بود که از آلمان و لوکزامبورگ همش توی مموری اش بود و توی هارد نریخته بودم.
بارگذاری دیدگاه ها